روایتی از ایثار و وفاداری فرمانده مقاومت:

خدیجه فؤاد شکر: پدرم، سرباز ولایت و همرزم شهدای مقاومت بود

مختار حداد

مختار حداد

سیاست

121604
خدیجه فؤاد شکر: پدرم، سرباز ولایت و همرزم شهدای مقاومت بود

خدیجه فؤاد شکر، فرزند شهید فؤاد شکر، یکی از فرماندهان برجسته مقاومت اسلامی لبنان از خاطرات و روابط عمیق پدرش با چهره‌های کلیدی جبهه مقاومت می‌گوید.

ایران آنلاین: این مصاحبه اختصاصی که توسط روزنامه ایران انجام گرفته، دریچه‌ای به زندگی و شخصیت مردی است که زندگی را وقف آرمان‌های مقاومت کرد و با ایمان و اخلاصی بی‌نظیر، در مسیر ولایت و مبارزه با ظلم گام برداشت. از رابطه عمیق او با امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب، امام خامنه‌ای، تا دوستی و همراهی‌اش با بزرگانی چون سید حسن نصرالله و حاج قاسم سلیمانی، این روایت نه‌تنها از ابعاد شخصیتی یک فرمانده شهید پرده برمی‌دارد، بلکه تصویری از همبستگی و وحدت در محور مقاومت ارائه می‌دهد.
شهید فؤاد شکر، که به نام سید محسن نیز شناخته می‌شود، نمونه‌ای از فداکاری و پایبندی به اصول بود. او تحت تأثیر کلام و فتوای امام خمینی، با کمترین امکانات و در شرایطی دشوار، به میدان نبرد شتافت و با قلبی سرشار از ایمان، خود را آماده شهادت کرد. رابطه او با رهبر انقلاب، که از کودکی خدیجه در دیدارهای سالانه‌اش با ایشان شاهد آن بود، نشان‌دهنده عمق محبت و وفاداری او به ولایت فقیه است. این رابطه نه‌تنها در سطح معنوی، بلکه در عمل و اطاعت بی‌چون‌وچرا از رهنمودهای رهبری نمود داشت. خدیجه با نقل خاطراتی از گرمی استقبال رهبر انقلاب از پدرش، تصویری زنده از این پیوند عمیق ارائه می‌دهد.
از سوی دیگر، دوستی و همکاری نزدیک شهید شکر با سید حسن نصرالله، از سال‌های جوانی تا زمان شهادت، نشان‌دهنده رابطه‌ای فراتر از فرماندهی و سربازی بود؛ رابطه‌ای برادرانه و خانوادگی که در همسایگی و همراهی مداوم آنها ریشه داشت. همچنین، پیوند او با حاج قاسم سلیمانی و دیگر فرماندهان مقاومت، از جمله حاج ابومهدی مهندس، گواهی بر وحدت فکری و عملی این نسل از مجاهدان است که با هدفی مشترک، یعنی دفاع از مظلومان و مبارزه با دشمن صهیونیستی، در یک مسیر گام برمی‌داشتند. این مصاحبه همچنین به لحظه دردناک دریافت خبر شهادت سید حسن نصرالله می‌پردازد که برای خدیجه و خانواده‌اش یادآور غم شهادت پدر بود. با این حال او با الهام از کلام امام حسین(ع)، شهادت را نه پایان، بلکه ادامه مسیری عاشورایی می‌داند که به پیروزی نهایی مقاومت منجر خواهد شد. این گفت‌وگو، روایتی است از ایثار، ایمان و اتحاد در راه آرمان‌های بزرگ، که با خون شهدا آبیاری شده و همچنان الهام‌بخش نسل‌های آینده است.
 
رابطه‌اش با امام خمینی (قدس) و امام خامنه‌ای
خدیجه می‌گوید:« او به‌طور مستمر با امام خمینی دیدار می‌کرد. من خاطراتی درباره این دیدارها شنیده‌ام، اما نه از پدرم زیرا او هرگز درباره مسائلی که ممکن بود به تمجید از خودش یا ایجاد حس غرور در او منجر شود، صحبت نمی‌کرد و از این موضوع اجتناب می‌ورزید. اما دوستانش درباره او صحبت می‌کردند. تأثیر امام بر پدرم بسیار عمیق بود. کافی است به این فکر کنی که او همراه با رفقایش، بدون سلاح کافی، خود را فدایی و آماده شهادت می‌دانست و وارد نبردی می‌شد که ممکن بود به شهادت او و همه همراهانش منجر شود، تنها به خاطر کلام و فتوایی از امام که شنیده بود و بر وجوب مقاومت در برابر این دشمن تأکید داشت. تأثیر امام بر او بسیار بزرگ بود. ما در زمان درگذشت امام خردسال بودیم، اما بعدها هرگاه نامی از امام برده می‌شد، او درباره ایشان صحبت می‌کرد و ما را با او آشنا می‌ساخت، به‌گونه‌ای که می‌توانستی عمق تأثیرپذیری‌اش را حس کنی.

این موضوع با رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای ادامه یافت، از نظر وابستگی و محبتی که به ایشان داشت. این را در دیدارها می‌دیدیم و همان‌طور که بسیاری نقل می‌کردند، رابطه آنها بسیار نزدیک بود. از کودکی، هر سال نزد رهبر انقلاب بودیم و گرمی استقبال از پدرم را می‌دیدیم. موضوع ولایت و محبت به رهبر انقلاب در او فراتر از حد معمول بود، چیزی که در دیگران کمتر می‌دیدیم. حتی خود رهبر انقلاب هم شوق خاصی در سلام کردن به پدرم داشت که برای من نسبت به دیگران شگفت‌آور بود. یکی از دوستان نقل می‌کرد که روزی رهبر انقلاب به سمت نماز جماعت می‌رفت و من خواستم او را متوقف کنم.

گفتم: «سید محسن(شهید فؤاد شکر) به شما سلام رساند». ایشان برگشت و به سمت من آمد تا جویای حال پدرم شود، به خاطر محبتی که به او داشت. ما در دیدارهایمان با رهبر انقلاب چندین موقعیت را دیدیم. اخیراً ویدیویی منتشر شد که در آن شهید سید حسن نصرالله برادران را به رهبر انقلاب معرفی می‌کرد و وقتی به پدرم رسید، گفت: «سید محسن را حتماً می‌شناسید»، زیرا او همیشه نزد رهبر انقلاب می‌رفت و تلاش می‌کرد در حضور ایشان باشد و به ایشان گوش دهد. او معتقد بود هر تصمیم یا کلامی از رهبر انقلاب، به منزله اطاعت از ولایت است، همان چیزی که امام مهدی(عج) می‌خواهد و ما باید انجام دهیم، که در ولایت فقیه، متجلی در رهبر انقلاب و امتداد آن در شهید سید حسن نمایان می‌شود.»
 
رابطه‌اش با سید حسن نصرالله
رابطه پدرم با سید حسن به زمان‌های بسیار دور بازمی‌گردد، زمانی که سید به عراق سفر کرد، فکر می‌کنم وقتی هر دو ۱۷ سال داشتند. رابطه آنها بسیار نزدیک بود. سید سفر کرد و سپس بازگشت و بعد از آن رابطه‌شان عمیق‌تر شد. آنها بسیار با هم بودند، تا جایی که ما همسایه شدیم و در یک ساختمان زندگی کردیم. این رابطه، هم خانوادگی بود و هم دوستی. پدرم حضرت سید حسن را به‌عنوان فرمانده خود می‌دید؛ چه زمانی که دبیرکل شد و چه پیش از آن. 
او خود را سربازی مطیع برای ولی، یعنی سید حسن می‌دانست و در عین حال محبت، رابطه برادرانه و خانوادگی آنها را به هم پیوند می‌داد. سید حسن می‌دانست که پدرم تکیه‌گاه، قابل اعتماد و یاری‌دهنده است. ما افتخار می‌کردیم که سید حسن، پدرم را از کسانی می‌دانست که به او کمک می‌کنند و او را آرام می‌کنند. به یاد دارم وقتی پدرم به شهادت رسید، شهید سید حسن نصرالله بسیار متأثر بود. وقتی با ما صحبت کرد، گفت که اسرائیل سپر او را از او گرفت. این کلامش ما را بسیار متأثر و ناراحت کرد. 
وقتی گفت: «به شهیدمان نمی‌گوییم وداع، بلکه تا دیدار دوباره»، حتی در شهادت و دیدار با عزیزان، این بسیار تأثیرگذار بود. ما پس از شهادت پدرم، سید را پدر دوم خود می‌دانستیم، اما خداوند خواست که او نیز شهید شود و آنها در بهشت جاویدان با هم ملاقات کنند.
 
رابطه‌اش با حاج قاسم سلیمانی
رابطه با حاج قاسم بسیار نزدیک بود. رابطه حاج قاسم با ما به‌عنوان خانواده بسیار ویژه بود. حاج قاسم شخصیتی مهربان، دوست‌داشتنی و حامی بود، حتی حمایت معنوی از خانواده‌های این فرماندهان. وقتی در لبنان بود، بسیار با پدرم بود وهمچنین وقتی ما در ایران بودیم، آنها زیاد با هم بودند. رابطه آنها قدیمی بود.
من از کودکی رابطه و دیدارشان را به یاد دارم. با گذشت زمان، به دلیل مشغله‌ها و شرایط امنیتی، دیدارهای خانوادگی کمتر شد، اما آنها همچنان با هم دیدار داشتند و این را در ویدیوهایی که آنها را کنار هم نشان می‌دهد، دیدیم. حتی رابطه‌اش با حاج ابومهدی مهندس، چه در عراق و چه در ایران همین‌طور بود. ما او را در کنار پدرم می‌دیدیم. 
این فرماندهان یا نسل اول، رابطه‌ای داشتند که فراتر از توصیف است. آنها مانند برادران و دوستانی بودند که گویی در فکر، روش و هدف یکی بودند و می‌خواستند در این محور، تحت هدایت رهبر انقلاب، در خدمت این مسیر مقاومت، دفاع از مظلومان، آزادسازی فلسطین و مبارزه با تکفیری‌های تروریست باشند. احساس می‌کنی آنها یک روح و قلب واحد بودند. در نهایت، ما یک مسیر را تحت پرچم یک رهبر دنبال می‌کنیم.
 
خبر شهادت سید حسن نصرالله
خبر شهادت سید حسن نصرالله اصلاً آسان نبود. پیش‌تر اشاره کردیم به آنچه ایشان در مراسم بزرگداشت پدرم گفتند که در آن روضه وداع برای خودش بود. من پس از این سخنرانی از شهید سید حسن نصرالله خواستم که این کلام برای ما آزاردهنده است و آرزو داریم همچنان تحت حمایت و سرپرستی شما باشیم. ایشان پاسخ دادند که در این جنگ و دیگر جنگ‌ها، در خط مقاومت، هیچ‌کس مهم‌تر از این مسیر نیست و شهادت برای همه ممکن است. 
همان‌طور که خبر شهادت پدرم را دریافت کردیم، با وجود غم و درد، کلام امام حسین(ع) را به یاد می‌آوریم که گفت: «کاش آسمان بر زمین فرو می‌ریخت پیش از این خبر.» آنها عزیز و گرانبها هستند و ارزشمندترین دارایی ما هستند، اما همان‌طور که امام حسین(ع) گفت: «اگر دین محمد(ص) جز با کشته شدن من استوار نمی‌ماند، ای شمشیرها مرا در بر گیرید.» 
همان‌طور که مرحله کربلا به خون امام حسین(ع) نیاز داشت تا این امت را بیدار کند، قطعاً خون شهید سید حسن نصرالله یکی از دلایلی بود که خداوند در تقدیرات الهی خود دید تا مرحله بعدی به شکلی متفاوت رقم بخورد. این خون‌ها گرانبهاست، اما فدایی این خط و این مسیر، کربلایی و عاشورایی است برای پیروزی‌ای که محقق خواهد شد و برای درهم کوبیدن دشمن صهیونیستی، ان‌شاءالله.


انتهای پیام/
دیدگاه ها
آخرین اخبار سیاست